دیروز پس از مردن آدم برفی
شد آب تمـــام تن آدم برفی
امروز دوباره کودکــــی را دیـدم
سرگرم به جان دادن آدم برفی
او دگمه چشـم های زیبایش را
می دوخت به پیراهن آدم برفی
او شال ندارد نه ولی دستش را
انداخته بر گـــــردن آدم برفـــــی
خورشید طلوع کرد کودک برداشت
آهسـته سر از دامن آدم برفــــــی
هی برف به آفتاب می زد می گفت
برگـــــرد بــــرو دشـــمن آدم برفــی
نظرات شما عزیزان:
:: موضوعات مرتبط: شعرهای عاشقانه، ،
:: برچسبها: عکسهای عاشقانه, متون عاشقانه, مطلب های عاشقانه, شعرهای عاشقانه, داستانهای واقعی عاشقانه, پیامک عاشقانه, فیلم های عاشقانه, طنز , کاریکاتورهای عاشقانه, دل نوشته های عاشقانه, عکسهای نوشته شده عاشقانه, عکس نوشته های عاشقانه, ,